یادداشتهای یک ذهن ناقص



دلم آتش است اما، تو نبین که من خموشم برِ آستان کویت، همه جنبش و خروشم همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی سر زلف چون کمندت، همه برد عقل و هوشم سر صبحم از خیالت سحرم نشد فروزان به شراب سرخ فامی که ز کام تو بنوشم سرم از فراغ رویت چو اسیر سام گشته نبود دوای دردم بجز آن شراب دوشم دل بیقرارم ای جان که اسیر چاه گشته نه طلا و درهم و نان؛ به کلاف میفروشم نرسد شکسته دستم سر زلف دسته تو نشود برون خیالت، ز سرم به هر چه کوشم من و واژگان و شعرم بفدای غمزه تو که در این
در کارگاه خلقت همان ابتدا تویی شکر خدای را که رحمت بی منتها تویی ای همنشین غنچه و گلبرگ و شاخسار قالی نشین گُرده باد صبا تویی بر قامت چنار قدت سایه سجده کرد خورشید بی غروب به صیف و شتا تویی هر جا روم همه جنگ است و رد خون باشد چه باک، علت این ماجرا تویی زندانی گناهکار من و جرم، عشق تو در دادگاه عشق حاکم و صاحب قضا تویی زندانیان عشق دو چشم فسانه ایم گو حکم خود که قاضی روز جزا تویی شهنام و شهسوار لشکر عشقت تو را سزاست جانا که صاحب سرای مطلقه ی این سرا تویی هم

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

شوت نخاله اخبار گيل ملک دانلود فول آلبوم مدادسیاه راحیل لوازم یدکی 407 درب ساختمان شیمی26 استودیو طراحی آستان هنر